جدول جو
جدول جو

معنی علی قوچین - جستجوی لغت در جدول جو

علی قوچین
(عَ یِ قو)
امیر علی قوچین، وی از بزرگان دربار امیرتیمور گورکانی بود و هنگامی که جسد امیرتیمور را میخواستند به سمرقند ببرند او یکی از همراهان جسد بود. و نیز آنگاه که میرزا الغبیک به قصد سرکوب کردن میرزا میرک احمد که بر اوزجند مسلطبود رفت و اوزجند را تصرف کرد، حکومت آنجا را به دست امیرعلی قوچین و امیر موسیکا و امیرمحمد تابان سپرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 536 و 592 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
دهی است از دهستان سربند پایین، بخش سربند، شهرستان اراک، واقع در 15هزارگزی جنوب باختری سربند. ناحیه ای است دامنه و سردسیر و دارای 500 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
امیر علی قوشچی، وی از بزرگان دربار سلطان محمد خدابنده اولجایتو بود و پس از آنکه محمد خدابنده خراسان را آرام کرد و عازم دارالملک تبریز شد، این امیرعلی قوشچی از جمله همراهان وی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 192 و 218 و تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال ص 308 و 321 شود
ملا علی قوشچی، ابن محمد سمرقندی. وی علاوه بر کتبی که از او ذکر شده است مترجم برهان الکفایۀ علی بکری نیز میباشد. رجوع به علاءالدین قوشچی و علی بکری (ابن محمد شریف...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
پهلوان علی قورچی، وی پس از کشته شدن احمد سیورغتمش اوغانی در جنگ با سلطان احمد، به پیشوایی جرما و اوغان منصوب گشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 318 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالحق حجاجی مالکی قوصی. وی فقیه واصولی و مورخ و فلکی مصری بود. در سال 1202 هجری قمریدر قوص متولد شد و تحصیلات خود را در جامع أزهر دنبال کرد و به تدریس پرداخت. سپس به غالب کشورهای عرب سفر کرد و در سال 1294 هجری قمری در اسیوط درگذشت. او راست: 1- ایقاظ الوسنان فی العمل بالسنه و القرآن. 2- تشنیف الاسماع بتعریف الاجماع. 3- حاشیه بر قصۀ مولداز در دیر. 4- رساله ای در اصطرلاب. 5- شرح خطبۀ مختصر سعد تفتازانی بر التلخیص. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان چهاردولی، بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 10 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 214 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها تأمین می شود و محصول آن غلات، حبوب، کرچک و بادام است. اهالی به زراعت اشتغال دارند، و صنعت دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا